احساس مي كنم روزمرگي هاي من ، درس و امتحان هاي من ، روابط خاص من و دنياي اين روزهاي من هميشه همين رنگي مي مونه. قهوه اي ....قهوه اي سوخته
Sunday, December 26, 2010
Thursday, December 16, 2010
Camel Piss
اينايي كه هر سال توي هيئت ما شتر ميكشن ، از هيچ چيزش نميگذرن. امسال هم اومد دم در آشپزخونه و ليوان به بار مصرف برد...
ميگفت جيشش واسه اونايي كه قند دارن خيلي خوبه !!!
ميگفت جيشش واسه اونايي كه قند دارن خيلي خوبه !!!
Sunday, December 5, 2010
Sunday, November 28, 2010
آقاي داماد چكاره ن ؟
توي كاراي خونه به عروس خانوم كمك مي كنن...
جا نمازهاي شسته شده رو پهن مي كنن تو آفتاب !
جا نمازهاي شسته شده رو پهن مي كنن تو آفتاب !
Friday, November 26, 2010
جوان ناكام
تو مار و پله یادتونه یه مار درازی بود، چند تا خونه مونده به آخر ؟
من تو زندگیم همش از همون میخورم
من تو زندگیم همش از همون میخورم
بر گرفته از يك وبلاگ
Tuesday, November 23, 2010
Thursday, November 11, 2010
Thursday, November 4, 2010
عروس خانوم چكاره ن ؟
هميشه سبب خير ميشن . حرف هاي پسرهاي داغون و عاشق پيشه رو به گوش دخترهاي مورد علاقشون ميرسونن
Wednesday, October 27, 2010
زير بارون
امروز به رويايي ترين و مضحك ترين آرزويي كه داشتم رسيدم... خيابان وليعصر، تك و تنها، زير بارون، قدم زنون به سمت تجريش
Wednesday, October 6, 2010
Thursday, September 30, 2010
Zed Bazi
يكي از دلايل محبوبيت اين گروه اين بود كه دخترهاي چشم و گوش بسته رو با انواع و اقسام فحش ها آشنا مي كرد....
Monday, September 27, 2010
خرخوان ها به بهشت نمي روند
ديدي بعضيا سر كلاس هي به خودشون فشار ميارن تا يه سوال الكي از استاد بپرسن ؟
آخرشم نفهميدم با اين كارا كجارو گرفتن....
آخرشم نفهميدم با اين كارا كجارو گرفتن....
Thursday, September 23, 2010
آخرين نفس هاي پلانكتون در اتاق آبي رنگ
پارسال همين موقع ها بود كه خودمو به در و ديوار مي كوبوندم تا اتاق پايين مال من باشه... اما بعد از يه سال كه داداشم رفت و نتونست طاقت بياره و پشيمون برگشت ، قرار شده براي رفاه حال اونم كه شده ، منو بفرستن پايين ! خلاصه اينكه دارن "جام زهر" را در حلقم ميريزند....
چوپانان خياباني
ميگم اين مردايي كه كنار اتوبان يه چوب گرفتن دستشون و منتظرن تا يكي براي خريد گوسفند بياد سراغشون ، حوصله شون سر نميره ؟
پي نوشت : نون درآوردن و خرج خونواده دادن هم سخته هاااااا
پي نوشت : نون درآوردن و خرج خونواده دادن هم سخته هاااااا
Saturday, September 18, 2010
Friday, September 17, 2010
آيا مي دانيد
آيا مي دانيد که غير ممکن است که بتواني با چشمان باز، عطسه کني؟
آيا مي دانيد که هیچ کس نمی تواند آرنج خود را لیس بزند؟
آيا مي دانيد که افراد چپ دست میانگین عمرشان 9 سال کمتر از راست دستهاست؟
آيا مي دانيد که تمامی خرسهای قطبی چپ دست هستند!؟
آيا مي دانيد که 80% افراد بعد از خواندن این متن سعی میکنند آرنجشان را لیس بزنند؟
آيا مي دانيد که هیچ کس نمی تواند آرنج خود را لیس بزند؟
آيا مي دانيد که افراد چپ دست میانگین عمرشان 9 سال کمتر از راست دستهاست؟
آيا مي دانيد که تمامی خرسهای قطبی چپ دست هستند!؟
آيا مي دانيد که 80% افراد بعد از خواندن این متن سعی میکنند آرنجشان را لیس بزنند؟
Saturday, September 11, 2010
دل پيچه
اي كسانيكه توي توالت لم دادين و مشغول فكر كردن هستيد وعين خيالتون نيست ما پشت در داريم به خودمون ميپيچيم و وقتي به در ميكوبيم با اهم اهم كردن ابراز وجود ميكنيد ! دمتان گرم...
Thursday, September 9, 2010
اندر احوالات شيخ ما 2
در مكتب شيخ نشسته بوديم. مريدي به دلیلی خنده ای برفت که فقط ایشان شنید. شيخ لحظه ای درنگ کرد و سپس فرمود: بخند تا دنیا بهت بشاشه... و همگان نعره برآوردند و جامه بدریدند و سر به بیابان نهادند.
في الاحوال ، دفتر دوم ، حكايت چهل و يكم
في الاحوال ، دفتر دوم ، حكايت چهل و يكم
اندر احوالات شیخ ما
شبي چشمانم نخفت . مدام از دنده اي به دنده ديگر شدم.... انديشه ي "ماه بانو" خواب را از چشمانم ربوده بود.
به ناگه حضرت براي نوشيدن جرعه اي آب به سراي من آمد. با خود گفتم الآن است كه بگويد كارد به آن شكمت بخورد كه آنقدر خورده اي ، توان خفتن از كف داده اي. آخر او چه ميدانست كه ما را با ماه بانو سر و سرّي است و چند روزي است دل از كف داده ايم .
- حضرت گفت : مملي
- گفتم : بلي !
- به ماه بانو عشق بورز و او را براي هميشه دوست داشته باش . همچنين حقوق او را زير پاي مگذار و در راس آن حقوق ، حقي است كه به او اجازه مي دهد دوست نداشته باشد آن كس را كه دوستش دارد.....
مرا شوري عجيب در نورديد . شيخ به بستر برفت و بخفت.
من نيز جرعه اي بنوشيدم و سر به بيابان نهادم و ساعت ها گريستم و جامه و پيژامه از هم دريدم !
حضرت همه چيز را ميدانست...
في الاحوال ، دفتر سوم ، حكايت هشتاد و سوم
پي نوشت :في الاحوال مجموعه سخنان نغز و پند هاي حكيمانه " حضرت " است كه به تدريج به دست مريدان تحرير شده و از نظر حضرت گذشته است.
به ناگه حضرت براي نوشيدن جرعه اي آب به سراي من آمد. با خود گفتم الآن است كه بگويد كارد به آن شكمت بخورد كه آنقدر خورده اي ، توان خفتن از كف داده اي. آخر او چه ميدانست كه ما را با ماه بانو سر و سرّي است و چند روزي است دل از كف داده ايم .
- حضرت گفت : مملي
- گفتم : بلي !
- به ماه بانو عشق بورز و او را براي هميشه دوست داشته باش . همچنين حقوق او را زير پاي مگذار و در راس آن حقوق ، حقي است كه به او اجازه مي دهد دوست نداشته باشد آن كس را كه دوستش دارد.....
مرا شوري عجيب در نورديد . شيخ به بستر برفت و بخفت.
من نيز جرعه اي بنوشيدم و سر به بيابان نهادم و ساعت ها گريستم و جامه و پيژامه از هم دريدم !
حضرت همه چيز را ميدانست...
في الاحوال ، دفتر سوم ، حكايت هشتاد و سوم
پي نوشت :في الاحوال مجموعه سخنان نغز و پند هاي حكيمانه " حضرت " است كه به تدريج به دست مريدان تحرير شده و از نظر حضرت گذشته است.
همينجوري
خواستم اولين پست تشكري باشه از كسي كه واسه قالب بلاگ و رديف كردنش خيلي خيلي كمكم كرد.... همين !
Subscribe to:
Posts (Atom)